مهنا زندگی مامان و بابامهنا زندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
مامانيماماني، تا این لحظه: 34 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
باباييبابايي، تا این لحظه: 37 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

مهنـــــا زندگـــ ـی مــامــان و بــابــا

بعدازواکسن

سلام جیگرطلا خد اروشکربعدازواکسنت اصلا تب نکردی و فقط یه کوچولو بی قراری کردی و بد خواب شدی آفرین به دختر قوی خودم عزیزم دیگه ازحالت سینه خیز دراومدی و چهاردست و پا میری هروقت جاروبرقی میکشم دنبالم حرکت میکنی و تابهم برسی و چندروزپیشم به سمت تلفن رفتی و انداختیش تو سر خودت بله دیگه کارم دراومده باید همش مواظبت باشم که جایی نری و سرت خدایی نکرده به جایی نخوره روزی که شش ماهت کامل شد تصمیم گرفتم برات لاک بزنم البته فقط پاهاتو چون دستات همش تو دهنته و لاک برات خوب نیست اینم عکس پاهای نازت وقتی برای اولین بار لاک زده اینجاهم برای اولین بارتو وان حمومت نشستی و با اردکات بازی کردی بعدشم که با گریه ازحموم اومدی بیرون چون عاشق ح...
18 آذر 1393

شش ماهگیت مبارک

            ماهگیت مبارک ماه من                                            فرشته کوچولوی من الان شما شش ماهت کامل شدو نیم ساله شدی قربونت برم که شش ماهه زندگیمون رو غرق در شادی کردی و صدای خنده و گریت فضای خونمون رو پرکرده عزیزم امروزباهم رفتیم مرکزبهداشت برای چکاب و زدن واکسن که شما خواب بودی حتی وقتی لباسات رو پوشیدم بیدارنشدی آخه یه کم سرماخوردگی داری و بی حالی  وقتی رسیدیم بیدارشدی اول رفتیم برای کنترل قدووزن که وزنت نسبت به ماهه پیش 500گرم اضافه ش...
12 آذر 1393

روزهای پاییزی

  سلام دخترنازم عزیز مامان چی بگم که خیلی خسته ام حتما میپرسی چرا معلومه دیگه ازدست شیطونی های شما  وروجک  نه عزیزم شوخی کردم تونفس منی مامانی هرصبح  به صورت ماهت که نگاه میکنم شادمیشم و خداروشکرمیکنم که دخترنازی مثل تو به ما داده الان ساعت تقریبا 2شبه شمارو خوابوندم تا بتونم بیام عکسای این ماهت رو بزارم امروز4آذرآخرین ماهه پاییزه ولی انگارپاییزدوست نداره خودش رو تو شهرما نشون بده چون هنوزنه هواسردشده نه برگهای درختازرد فقط یه چندباری بارون اومده امشبم هوابارونییه و الان شما دقیقا5ماهو 22روزسن داری دخترگلم تو این ماه تقریبا با کمک میشینی و کل خونه رو سینه خیزمیچرخی والبته به وسایل ممنوعه دست میزنی و رو دستات بلندمیش...
4 آذر 1393

پنج ماهگیت مبارک

سلام نفس مامان ماهگیت مبارک البته  باسه روزتاخیرآخه مامان عزیز اینا اومدن و این چندروز سرمون گرمه و به خاطرماه محرم و مراسم وقت نکردم بیام شما هم که شیطنتات زیاد شده و کلا یکی باید همش مواظبت باشه و بهت رسیدگی کنه چند شبه که باگریه ازخواب بیدارمیشی و بایدتوبغلم بگیرمت تا دوباره خوابت ببره قبلا تا صبح میخوابیدی و برای شیرخوردن بیدارمیشدی خودمون چشمت زدیم اخه همه جا میگفتیم مهنا تا صبح میخوابه و اصلا گریه نمیکنه . به سمت جلو حرکت میکنی و کامل اشیا رو تو دستت میگیری وبیرون رفتن و دوست داری مخصوصا بازاراگرم شب باشه به چراغای خیابون نگاه میکنی و ذوق میکنی عاشق بازی کردن با بابایی هستی دیگه غریبگی نمیکنی و بیرون رفتن برامون راحتر شده و...
15 آبان 1393

مهنا گلی وتلاش برای حرکت

سلام شیطون بلا دختر زبرو زرنگ مامان امروز دقیقا 4 ماهو26 روزته و دوسه روزه که تلاش میکنی روی دستات وایسی و تاقبلش خودت رو روی زمین میکشیدی و بالاخره موفق شدی عزیزکم هروقت شمارو میخوابونیم زمین به صدم ثانیه نکشیده میچرخی و دوست داری حرکت کنی وقتی میخوابونمت تو رختخوابت و میرم آشپزخونه میام میبینم وسط خونه ای و داری روفرشی رو تو دهنت میکنی. الان دیگه تقریبا حرکت میکنی و اگه چیزی جلوت بزاریم بهش میرسی .ماشالله کارات جلوترازسنت هست افرین به دختر فعال وباهوشم اخلاقت یه کم بهترشده ولی شیرخوردنت تعریفی نداره و خوب وزن نمیگیری.بیشترشم به خاطر جنب و جوشه زیادته هرچی میخوری میسوزونی دخترم الان چهارم محرم هستش و پارسال این موقع شما توشکم م...
8 آبان 1393

شیطنت های مهنا گلی و کارهای جدیدش

سلام عسلم جونم نفسم قربونت برم آخه تو این همه انرژی رو از کجا میاری ماشالله یه لحظه اروم وبیکار نیستی یا داری آواز میخونی یا تلاش میکنی حرکت کنی و چهار دست و پا بری علاقه خواصی به تشک تعویضت داری وقتی میخوام پوشکت و عوض کنم سریع برمیگردی و با تشکت بازی میکنی و اگه ازت بگیرمش گریه میکنی الان دیگه کامل میتونی حرکت کنی و جلو بری و بچرخی اگه چیزی جلوت بزاریم اینقدر تلاش میکنی تا بهش برسی ازت فیلمم گرفتم  کلا هرچی شیر میخوری میسوزه  وقتایی که خوابت میاد چشماتو میمالی و دورچشمات قرمز میشه بیشتر موقع ها رو پاهای من یا بابا میخوابی خوابتم خیلی سبکه با کوچکترین صدایی بیدارمیشی وقتی صدات میزنیم برمیگردی و نگاه میکنی و اسم خودت رو میشناسی ن...
1 آبان 1393

روزانه های مهنا گلی

سلام  نفسم شیطون بلای مامان عزیزم روزبه روزداری بزرگتر و باهوش تر و البته شیطون تر میشی جیغ میزنی و واسه همه چی ذوق میکنی بابا که عاشقته روزی چنذبار عکست رو براش میفرستم سر کار و همش از تو میپرسه بله دیگه خدا شانس بده  عزیزم همه چی رو به دقت نگاه میکنی مخصوصا دست و پاهاتو هرچی که جلوت باشه با دستات میگیری و زودی به سمت دهنت میبری اصلا تو بیداری وقتت رو برای شیر خوردن نمیزاری  دوست داری همش بازی کنی واسه همینم زودی خسته میشی و من تو روز چند بار باید بخوابونمتو خوابتم که خرگوشین شاید 10 دقیقه هم طول نکشه  گلم چند وقتیه بهت سرلاک برنج میدم بیشتر صبح ها با اشتها میخوری بعضی وقت ها بادام هم بهش اضافه میکنم ولی باید س...
23 مهر 1393

چهارماهگیت مبارک

                                         چهارماهگیت مبارک عشق مامان     دخترنازم امروز ماهت    تموم شد و واردماه پنج از زندگیت شدی .                                                                                                      ...
13 مهر 1393

روزهای چهارماهگی

سلام فرشته نازم امیدزندگیم ابن روزا فرصت هیچ کاری رو ندارم تمام وقتم باتو می گذره جدیدا صبح ها زود بیدارمیشی و شروع میکنی به بازی و اینقدر سر و صدا میکنی تا منو بیدارکنی باپاهای کوچولوت میزنی بهم و منم بیدارمیشم و بوسه بارونت میکنم ولی خوب مامانی بعضی روزا هم دوست ندارم بیدار بشم چون واقعا خسته میشم و شبها دیر میخوابم ولی به عشق تو بیدارمیشم وقسمت بد موضوع اینه که شما بعدازیک ساعت بازی خسته میشی و دوباره خوابت میبره و من دیگه خوابم نمیبره ملوسکم شیرنخوردنت همچنان ادامه داره و فقط تو خواب میخوری اونم کم ولی چه میشه کرد امروزم بردمت دکتربه خاطر همین موضوع وآفای دکترگفتن کاری نمیشه کردو همین تو خواب بهت شیر بدم قدووزنت خداروشکرنرمال بود و اون ...
9 مهر 1393