روزانه های مهنا گلی
سلام نفسم شیطون بلای مامان عزیزم روزبه روزداری بزرگتر و باهوش تر و البته شیطون تر میشی جیغ میزنی و واسه همه چی ذوق میکنی بابا که عاشقته روزی چنذبار عکست رو براش میفرستم سر کار و همش از تو میپرسه بله دیگه خدا شانس بده عزیزم همه چی رو به دقت نگاه میکنی مخصوصا دست و پاهاتو هرچی که جلوت باشه با دستات میگیری و زودی به سمت دهنت میبری اصلا تو بیداری وقتت رو برای شیر خوردن نمیزاری دوست داری همش بازی کنی واسه همینم زودی خسته میشی و من تو روز چند بار باید بخوابونمتو خوابتم که خرگوشین شاید 10 دقیقه هم طول نکشه
گلم چند وقتیه بهت سرلاک برنج میدم بیشتر صبح ها با اشتها میخوری بعضی وقت ها بادام هم بهش اضافه میکنم ولی باید سرت رو به یه چیزی گرم کنم و هرچی شعربلدم بخونم تاحواست پرت بشه و بخوری کلا خیلی بد غذاییدیشبم بابایی روروئکت رو آورد و نشوندت توش خیلی خوشت اومد و با دکمه های موزیکالش بازی کردی ولی هنوز قشنگ پاهات به زمین نمیرسند و نمیشه کوتاهترش کرد ولی خوبه حداقل یه چند دقیقه سرت گرم میشه و منم به کارام میرسم قربونت برم الانم بادقت داری به دستای من که دارم تایپ میکنم نگاه میکنی
گل مامان وقتی ازخواب بیدارمیشی و میخوام بهت شیربدم اولش یه کم میخوری ولی تا نگام میکنی شروع میکنی به خندیدن و بازی کردن منم سعی میکنم نگات نکنم که حواست پرت نشه ولی فایده ای نداره و تو دیگه نمیخوری خیلی شیرین و دوست داشتنی هستی نازنینم
خوب اینم چند تا از عکسای این روزات
این یه صبح زیبای پاییزی که بیدارشدی و یه لبخند ملیح تحویلم دادی
اینجام سور اولین ماشین زندگیت شدی
وقتی اولین بار خودت شیشه رو دستت گرفتی
جوجونشسته تو تختش
دخملی رفته تو کشو لباساش
قربونت برم عشقم