مهنا زندگی مامان و بابامهنا زندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
مامانيماماني، تا این لحظه: 34 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره
باباييبابايي، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

مهنـــــا زندگـــ ـی مــامــان و بــابــا

هفت ماهگیت مبارک

هفت ماهگیت مبارک نفسم         نازگلم یک ماه دیگه گذشت و بزرگترشدی وخانوم تر و خوشگلتر فدات بشم مامانی که هرروزداری بزرگ ترمیشی و کارات و رفتارات تغییر میکنه عزیزم تو این ماه یاد گرفتی که چهاردست و پابری و کل خونه روبچرخی ازآشپزخونه گرفته تا اتاق خواب و پذیرایی آشپزخونه یه پله کوچولو داره که نمیتونستی ازش بالابیای و میومدی وقتایی که من کارداشتم نگام میکردی تا اینکه دیدم کم کم یادگرفتی  و اومدی بالا ولی خوب چون ورودت به آشپزخونه خطرناکه چندتا بالش گذاشتم که مانع ورودت بشه ولی باکمال تعجب دیدیم که ازرو اونا هم رد شدی و این کارمون فایده ایی نداشت واینکه یاد گرفتی دستت رو به مبل یا میز میگیری و بل...
13 دی 1393

مسافرت سه روزه به ملایر

سلام گل نازم عزیزدردونه که کلی شیطون و بانمک شدی امروزاوال ماه ربیع الاول هست و شما 6ماه و 20روزه هستی دخترکوچولوی من دیگه کلی به هم وابسته شدیم و حتی اگه یک ساعت نبینمت دلتنگت میشم عزیزم روزچهارشنبه بابایی یه روزمرخصی گرفت و رفتیم ملایرخونه مامان عزیز هواسردبودو زیادنتونستیم بیرون بریم و شماهم اونجا دورت شلوغ بود و حسابی خوش گذروندی و اصلا بهونه گیری نمیکردی و کلی با بچه ها بازی کردی و خداروشکرزود با همه آشنا شدی و لی حیف که کم موندیم و به خاطرکاربابایی برگشتیم و امسال اولین شب یلداشما بود ولی خوب ماتو راه خونه بودیم و امسال مراسم نداشتیم و شب قبلشم که دورهم جمع بودیم شما همش خواب بودی و هیچ عکسی نداریم  عزیزمامان ازپیشرفت های...
3 دی 1393

بعدازواکسن

سلام جیگرطلا خد اروشکربعدازواکسنت اصلا تب نکردی و فقط یه کوچولو بی قراری کردی و بد خواب شدی آفرین به دختر قوی خودم عزیزم دیگه ازحالت سینه خیز دراومدی و چهاردست و پا میری هروقت جاروبرقی میکشم دنبالم حرکت میکنی و تابهم برسی و چندروزپیشم به سمت تلفن رفتی و انداختیش تو سر خودت بله دیگه کارم دراومده باید همش مواظبت باشم که جایی نری و سرت خدایی نکرده به جایی نخوره روزی که شش ماهت کامل شد تصمیم گرفتم برات لاک بزنم البته فقط پاهاتو چون دستات همش تو دهنته و لاک برات خوب نیست اینم عکس پاهای نازت وقتی برای اولین بار لاک زده اینجاهم برای اولین بارتو وان حمومت نشستی و با اردکات بازی کردی بعدشم که با گریه ازحموم اومدی بیرون چون عاشق ح...
18 آذر 1393

شش ماهگیت مبارک

            ماهگیت مبارک ماه من                                            فرشته کوچولوی من الان شما شش ماهت کامل شدو نیم ساله شدی قربونت برم که شش ماهه زندگیمون رو غرق در شادی کردی و صدای خنده و گریت فضای خونمون رو پرکرده عزیزم امروزباهم رفتیم مرکزبهداشت برای چکاب و زدن واکسن که شما خواب بودی حتی وقتی لباسات رو پوشیدم بیدارنشدی آخه یه کم سرماخوردگی داری و بی حالی  وقتی رسیدیم بیدارشدی اول رفتیم برای کنترل قدووزن که وزنت نسبت به ماهه پیش 500گرم اضافه ش...
12 آذر 1393

روزهای پاییزی

  سلام دخترنازم عزیز مامان چی بگم که خیلی خسته ام حتما میپرسی چرا معلومه دیگه ازدست شیطونی های شما  وروجک  نه عزیزم شوخی کردم تونفس منی مامانی هرصبح  به صورت ماهت که نگاه میکنم شادمیشم و خداروشکرمیکنم که دخترنازی مثل تو به ما داده الان ساعت تقریبا 2شبه شمارو خوابوندم تا بتونم بیام عکسای این ماهت رو بزارم امروز4آذرآخرین ماهه پاییزه ولی انگارپاییزدوست نداره خودش رو تو شهرما نشون بده چون هنوزنه هواسردشده نه برگهای درختازرد فقط یه چندباری بارون اومده امشبم هوابارونییه و الان شما دقیقا5ماهو 22روزسن داری دخترگلم تو این ماه تقریبا با کمک میشینی و کل خونه رو سینه خیزمیچرخی والبته به وسایل ممنوعه دست میزنی و رو دستات بلندمیش...
4 آذر 1393

پنج ماهگیت مبارک

سلام نفس مامان ماهگیت مبارک البته  باسه روزتاخیرآخه مامان عزیز اینا اومدن و این چندروز سرمون گرمه و به خاطرماه محرم و مراسم وقت نکردم بیام شما هم که شیطنتات زیاد شده و کلا یکی باید همش مواظبت باشه و بهت رسیدگی کنه چند شبه که باگریه ازخواب بیدارمیشی و بایدتوبغلم بگیرمت تا دوباره خوابت ببره قبلا تا صبح میخوابیدی و برای شیرخوردن بیدارمیشدی خودمون چشمت زدیم اخه همه جا میگفتیم مهنا تا صبح میخوابه و اصلا گریه نمیکنه . به سمت جلو حرکت میکنی و کامل اشیا رو تو دستت میگیری وبیرون رفتن و دوست داری مخصوصا بازاراگرم شب باشه به چراغای خیابون نگاه میکنی و ذوق میکنی عاشق بازی کردن با بابایی هستی دیگه غریبگی نمیکنی و بیرون رفتن برامون راحتر شده و...
15 آبان 1393

مهنا گلی وتلاش برای حرکت

سلام شیطون بلا دختر زبرو زرنگ مامان امروز دقیقا 4 ماهو26 روزته و دوسه روزه که تلاش میکنی روی دستات وایسی و تاقبلش خودت رو روی زمین میکشیدی و بالاخره موفق شدی عزیزکم هروقت شمارو میخوابونیم زمین به صدم ثانیه نکشیده میچرخی و دوست داری حرکت کنی وقتی میخوابونمت تو رختخوابت و میرم آشپزخونه میام میبینم وسط خونه ای و داری روفرشی رو تو دهنت میکنی. الان دیگه تقریبا حرکت میکنی و اگه چیزی جلوت بزاریم بهش میرسی .ماشالله کارات جلوترازسنت هست افرین به دختر فعال وباهوشم اخلاقت یه کم بهترشده ولی شیرخوردنت تعریفی نداره و خوب وزن نمیگیری.بیشترشم به خاطر جنب و جوشه زیادته هرچی میخوری میسوزونی دخترم الان چهارم محرم هستش و پارسال این موقع شما توشکم م...
8 آبان 1393

شیطنت های مهنا گلی و کارهای جدیدش

سلام عسلم جونم نفسم قربونت برم آخه تو این همه انرژی رو از کجا میاری ماشالله یه لحظه اروم وبیکار نیستی یا داری آواز میخونی یا تلاش میکنی حرکت کنی و چهار دست و پا بری علاقه خواصی به تشک تعویضت داری وقتی میخوام پوشکت و عوض کنم سریع برمیگردی و با تشکت بازی میکنی و اگه ازت بگیرمش گریه میکنی الان دیگه کامل میتونی حرکت کنی و جلو بری و بچرخی اگه چیزی جلوت بزاریم اینقدر تلاش میکنی تا بهش برسی ازت فیلمم گرفتم  کلا هرچی شیر میخوری میسوزه  وقتایی که خوابت میاد چشماتو میمالی و دورچشمات قرمز میشه بیشتر موقع ها رو پاهای من یا بابا میخوابی خوابتم خیلی سبکه با کوچکترین صدایی بیدارمیشی وقتی صدات میزنیم برمیگردی و نگاه میکنی و اسم خودت رو میشناسی ن...
1 آبان 1393

روزانه های مهنا گلی

سلام  نفسم شیطون بلای مامان عزیزم روزبه روزداری بزرگتر و باهوش تر و البته شیطون تر میشی جیغ میزنی و واسه همه چی ذوق میکنی بابا که عاشقته روزی چنذبار عکست رو براش میفرستم سر کار و همش از تو میپرسه بله دیگه خدا شانس بده  عزیزم همه چی رو به دقت نگاه میکنی مخصوصا دست و پاهاتو هرچی که جلوت باشه با دستات میگیری و زودی به سمت دهنت میبری اصلا تو بیداری وقتت رو برای شیر خوردن نمیزاری  دوست داری همش بازی کنی واسه همینم زودی خسته میشی و من تو روز چند بار باید بخوابونمتو خوابتم که خرگوشین شاید 10 دقیقه هم طول نکشه  گلم چند وقتیه بهت سرلاک برنج میدم بیشتر صبح ها با اشتها میخوری بعضی وقت ها بادام هم بهش اضافه میکنم ولی باید س...
23 مهر 1393