مسافرت سه روزه به ملایر
سلام گل نازم عزیزدردونه که کلی شیطون و بانمک شدی امروزاوال ماه ربیع الاول هست و شما 6ماه و 20روزه هستی دخترکوچولوی من دیگه کلی به هم وابسته شدیم و حتی اگه یک ساعت نبینمت دلتنگت میشم عزیزم روزچهارشنبه بابایی یه روزمرخصی گرفت و رفتیم ملایرخونه مامان عزیز هواسردبودو زیادنتونستیم بیرون بریم و شماهم اونجا دورت شلوغ بود و حسابی خوش گذروندی و اصلا بهونه گیری نمیکردی و کلی با بچه ها بازی کردی و خداروشکرزود با همه آشنا شدی و لی حیف که کم موندیم و به خاطرکاربابایی برگشتیم و امسال اولین شب یلداشما بود ولی خوب ماتو راه خونه بودیم و امسال مراسم نداشتیم و شب قبلشم که دورهم جمع بودیم شما همش خواب بودی و هیچ عکسی نداریم
عزیزمامان ازپیشرفت های این ماهت بگم که دیگه کامل چهاردست و پا میری و دستت رو به جایی میگیری و پاهاتو بالا میاری غداهاتم کم و بیش میخوری وشما به گلوکزشیرحساسیت داری و یه چند باری که فرنیت رو با شیرپاستوریزه درست کردم اسهال شدی و بهت نمیسازه یکی ازدلیل های کم وزن گرفتنت هم همین مورده خوب بریم سراغ عکسا
اول عکسای ملایر:
اینجا خونه دایی رضا هست که روصندلی نگارنشستی
اینجاهم که سوارتاب شدی و زندایی این تاب رو داد که بیاریم خونمون
اینجاهم خونه دایی علی و رو تاب زینب سوار شدی
اینجاهم خونه مامان عزیز
اینجاهم خونه خودمون بعدازبرگشتن ازمسافرت وخالی شدن چمدان
چندروزپیشم با عموهارفتیم بیرون و توطبیعت عکس گرفتیم
اینم تو وسارینا
اینجاهم که دیشب خونه خودمونه
واینم ورودی آشپزخونه
ودرآخرمهندس کوچولو
دوستت دارم گرمی بخش روزهای زمستونیم....