هفت ماهگیت مبارک
هفت ماهگیت مبارک نفسم
نازگلم یک ماه دیگه گذشت و بزرگترشدی وخانوم تر و خوشگلتر فدات بشم مامانی که هرروزداری بزرگ ترمیشی و کارات و رفتارات تغییر میکنه عزیزم تو این ماه یاد گرفتی که چهاردست و پابری و کل خونه روبچرخی ازآشپزخونه گرفته تا اتاق خواب و پذیرایی آشپزخونه یه پله کوچولو داره که نمیتونستی ازش بالابیای و میومدی وقتایی که من کارداشتم نگام میکردی تا اینکه دیدم کم کم یادگرفتی و اومدی بالا ولی خوب چون ورودت به آشپزخونه خطرناکه چندتا بالش گذاشتم که مانع ورودت بشه ولی باکمال تعجب دیدیم که ازرو اونا هم رد شدی و این کارمون فایده ایی نداشت واینکه یاد گرفتی دستت رو به مبل یا میز میگیری و بلند میشی و رو پاهات می ایستی و چندباری افتادی و گریه کردی آخه مامان جون به نظرت این کارا یه کم برات زود نیست؟؟؟ازهمه بدتراین که بدغذاشدی و به هزارترفند دو قاشق میخوری من خیلی ناراحت میشم دیگه کامل میشینی و با اسباب بازیات سرگرم میشی یادگرفتی کلمه ددد رو تکرارمیکنی و تا برات لباس میپوشم طاقت نمیاری و باید بریم بیرون و عاشق اهنگ اول پیام بازرگانی هستی و به تبلیغ سیم کارت رایتل که مخصوص دانشجوهاست علاقه داری ووقتی صداش میادهرجای خونه باشی برمیگردی و تلویزیون رونگاه میکنی و هم چنان عاشق کنترل تلویزیون و سیم برق و موبایل و مخصوصا لب تاب هستی و تا میبینی من یا بابایی با لب تاب کارداریم فوری خودت رو به ما میرسونی و نمونه اش همین الان که کلی مطلب تایپ کردم و اومدی سمتتم ونمیدونم چه دکمه ای زدی که همش پرید
دوستت دارم فرشته کوچولو