مهنا زندگی مامان و بابامهنا زندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
مامانيماماني، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
باباييبابايي، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

مهنـــــا زندگـــ ـی مــامــان و بــابــا

دومین مسافرت مهنا گلی و مریض شدن و 100روزگی

1393/6/23 13:38
نویسنده : مامان مهنا
569 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس خانوم روزگیت مبارک 

120ساله بشی انشالله

دخترگلم دیروز ازمسافرت برگشتیم خیلی خوش گذشت ولی حیف که شما یکم اذیت شدیو مریض شدی . با دایی ها و مامان عزیز اینا از ملایر راه افتادیم به سمت مشهد و از شهرهای مختلف رد شدیم شب رو تو شهردامغان موندیم که شما دلت درد گرفت و شروع کردی به گریه کردن بهت قطره دادیم و اروم شدی بعدشم که به مشهد رسیدیم به خاطر شلوغی خونه گیرمون نیومدآخه تولدامام رضا بود و خیلی شلوغ بودبه خاطر همین رفتیم کمپ غدیرو اونجا چادرزدیم و دوبارم رفتیم حرم ومن که اصلا نتونستم زیارت کنم و مواظب شما بودم دفعه اول خواب بودی ولی شب جشن به خاطر صدای بلند بلندگوها و جمعیت زیاد نتونستی بخوابی و کلی گریه کردی .حس کردم که زیاد پوشکت رو کثیف میکنی و نگران شدم که دیدم بله شما اسهال شده بودی و کلی ام ضعیف و بی قراری میکردی بردمت دکتر وگفت مشکلی نیست و هیچ دارویی نداد3روز مشهد موندیم و بعدش به سمت شمال حرکت کردیم بازم از شهرهای مختلفی گذشتیم گرگان نکا امل بجنورد وکلی شهر دیگه شب رو تو روستای صادق ابادموندیم و استراحت کردیم شما هم اروم بودی بعدش رفتیم بابلسرو کنار دریا ولی بخاطر گرمی هوا و شرجی بودن ما تو خونه موندیم .شمالم دوروز موندیم و از جاده چالوس به سمت کرج حرکت کردیم جاده خیلی قشنگ بود کلی عکس گرفتیم شب رفتیم خونه عمو بهروزت تو کرج و بعدشم رفتیم تهران عروسی دختر خاله من که گریه هات شروع شد و تقریبا نوبتی بغلت میکردیم بی حال بودی و من از عروسی هیچ چیزی نفهمییدم و کلی خسته شدم جمعه هم اومدیم اهواز و بردمت دکتر که  گفتن تا چند روز بهت شیر خودم رو ندم و بدوشمش و یه شیر خشک مخصوص برات نوشت و گفتم که شیشه نمیخوری و باید با قاشق بهت بدم که دکتر گفت دوباره بعداز چنذروز ببرمت پیششون تا ببینن بهتر شدی یا نه وزنتم 200گرم کم شده بود و کلی غصه خوردم اخه درست و حسابی که شیر نمیخوری وزنتم که کم شده  دختر نازم زودی خوب شو که اصلا طاقت نمیارم تو مریض باشی  الانم حمومت کردم و خیلی راحت تو بغلم خوابت برد فرشته نازم خیلی باهوش و شیطون شدی همه رو شیفته خودت کردی  پتو که روت میندازم به سمت دهنت میبری و انگشتاتم که همیشه تو دهنتن من و بابا رو کامل میشناسی و تا باهات حرف میزنیم میخندی و باهامون حرف میزنی و انرزیت ماشالله زیاده چون ما خسته میشیم و تو همچنان ادامه میدی خوابتم منظمه و راحت میخوابی .

جوجو کوچولو در حال بازی و خنده با دایی جون

اینجام مشهد که به خاطر سردی هوا پیچیدمت تو دوتا پتو

خوشگل خانوم کنار دریا

نفسم تو جاده چالوس

جیگر طلا با تیپ عروسی البته اینجا تازه رسیدیم و ارومی بعدش کلی گریه کردی

به خاطر شلوغی و خستگی تو مشهد زیاد بازار نرفتیم ولی تو همون یه باری که رفتیم برات این لباس رو گرفتم مبارکت باشه گلم

این شنل و شلوار رو هم ازکرج برای پاییز یا زمستونت گرفتم

 

زندگی مامان شاید واست زود بود که به سفر طولانی مدت بری واگه نمیرفتیم مریض نمیشدی گلم زودی خوب شو و مامان و بابا رو شاد کن دوستت دارم نفسم...

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (9)

مامان علی
23 شهریور 93 15:17
ماشالله هزاران ماشالله. .چه دختری...رنگ فیروزه ای بهش میادا
ترنم
24 شهریور 93 8:17
همیشه به تفریح خدا نکنه خوشگل خانم مریض بشه آخی عزیزم ایاله زود زود خوب بشی مامانی نگران نباش بچه ها تا بزرگ بشن اینقدر از این اتفاقا براشون پیش میاد پسر من هر وقت جابجا میشه کلی گریه میکنه و دل درد میگیره واقعا نمیدونم چرا با جابجایی دل دردش شروع میشه شما هم چند روز خونه باشین و استراحت کنین مهنا خانم ما هم خوب خوب میشه
مامان دینا
24 شهریور 93 8:25
مهنا جون ایشالله زودی خوب شی مامانی رو خوشحالش کنی اینطور که معلومه مامانیت خیلی حساسه ونگران. خانومی زیاد خودت رو اذیت نکن نمی دونم وقتی حساسیت شما مامان هارو می بینم با خودم می گم من پس خیلی بی خیالم حتما اخه من از 7 روزه گی دینا رو بردم مسافرت اونم اوج گرما بود یعنی جیگر ادم کباب میشد خدارو شکر اتفافی نیافتاد واسش این شد که دینا اهل مسافرت شده خدارو شکر اصلا اذیت نمی کنه تو مسافرت ما هم زیاد سخت نمی گیریم
ღمامانی شان آیღ
24 شهریور 93 11:27
عزیزم هزار ماشاللا چقدر بزرگ شده مهنا جونم
مامان عسل
25 شهریور 93 8:44
عزىزم سفرا بى خطر.تا شهر ما او مدىو ىه سر به ما نزدى ناقلا
♥ مامان مهیلا ♥
27 شهریور 93 19:43
★   ♥  *   ★     ★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥ ★   ♥  *   ★     ★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥★   ♥  *   ★     ★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥♡♡♡★★★♥♥♥★   ♥  *   ★     ★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥ ★   ♥  *   ★     ★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥★   ♥  *   ★     ★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥★  ★  * ♡   ☆           ★    ♥      ☆  *  ★ ★   * ♥♡♡♡★★★♥♥♥ 100روزگیت مبارک مهنا خانم انشالله که خوب بشی
آیداکوچولو
28 شهریور 93 19:58
خوش اومدی از سفر دوستم زیارتت قبول باشه امیدوارم زودی خوب شده باشی تا مامانی غصه نخوره 100 روزگیت هم خیلی خیلی مبارک باشه
مامان آنیسا
29 شهریور 93 8:48
بلا دوره عزیزم همیشه به شادی و گردش زود خوب میشی ایشالا
mamooshak
29 شهریور 93 14:47
عزيزم سلامت باشه منهم امير علي رو وقتي سه ماهه بود بردم شما طفلك مريض نشد ولي خيلي لاغر شد امان از دست ما مامانا آخه يكي نيست بگه بچه سه ماهه مسافرت بردنتون چيه