مهنا زندگی مامان و بابامهنا زندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
مامانيماماني، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
باباييبابايي، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

مهنـــــا زندگـــ ـی مــامــان و بــابــا

اولين مسافرت مهنا گلي

1393/5/26 16:49
نویسنده : مامان مهنا
579 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جيگر طلام نفسم خانومم اول از همه ميخوام از شيطوني هاي اين روزات برات بگم الان دقيقا دو ماه و چهارده روز ازتولدت ميگذره وروز به روز شيرين تر و با نمك تر ميشي و توانايي هاتم بيشتر ميشه مثلاديگه راحت ميخندي و به صداها عكس العمل نشون ميدي بيشتر بيداري و كمتر ميخوابي سرت رو از روي بالش بلند ميكني و خودت به پهلو ميخوابي و وقتي بغلت ميكنيم سعي ميكني گردنت رو بالا نگه داري.

عسلم روزچهارشنبه 15مردادتولد من بود و امسال تولدم رو كنار تو بودم وبعدازظهر وقتي بابايي از سر كار اومدبه سمت ملاير حركت كرديم حدود نيم ساعت بيدار بودي و بقيه راه رو رو پاهام خوابيدي وقتي رسيديم دايي ها و زندايي ها به ديدنت اومدن و شما هم دختر خوبي بودي وهمه ازت تعريف ميكردن فرداش رفتيم بيرون و اونجاهم اروم بودي و تو هواي خنك خوابت برد اينم عكست تو طبيعت

بابايي چون مرخصي نداشت برگشت اهواز و اين جند روز ما همش مهموني بوديم بعدش رفتيم عروسي ذختر خاله من كه اونجا ديگه كل فاميل شما رو ديدن و حدود يك ساعت بغل به بغل ميچرخيدي و اونجا هم اروم بودي و با وجود سر و صداي زياد خوابت برد

اينم دخملي تو اولين عروسي

روز سه شنبه مامان عزيز برات يه جشن كوچولوگرفت و همه فاميل اومدن و برات كادو اوردن دستشون دردنكنه تو جشن هم همش خواب بودي بچه ها دورت جمع شده بودن و منم همش مواظبت يودم

 

بعدشم كه بابايي اومد دنبالمون و برگشتيم اهواز. تو اين سفر دختر خوبي بودي و اصلا گريه نكردي و هيچكس صداي گريت رو نشنيدچند بارم گذاشتمت پيش مامان عزيز و تنهايي رفتم خريد راستي مامان عزيزم برات يه جفت گوشواره و مامان بابايي هم برات النگو گرفتن بقيه هم برات پول اوردن دستشون درد نكنه

راستي جديدا دستات و ميخوري  جوري كه بعضي وقتها ديگه حالت بهم ميخوره

اينم دخملي در حال خوردن دستاش

اينجام رفتيم پارك سيفيه ملاير و ماماني كنار گلها ازت عكس گرفت هر چند كه تو خودت گلي نفسم

 

 

پسندها (5)

نظرات (12)

♥ مامان مهیلا♥
26 مرداد 93 22:14
آفرین به مهنا خانم که اینقدر آرومه و مامانشو اذیت نمیمنه خوش گذشت همیشه به سفر
مامان علی
26 مرداد 93 23:24
سلام. تولدتون مبارک. هنیشه به سفر و خوشی...ای جوووووونم مهنا جان نازه عا ماشالله
مامان دینا
27 مرداد 93 9:35
عزیزمی افرین به مهنا جون که اینقد دختر خانومی هستش و مامانی رو اذیت نمیکنه
ترنم
27 مرداد 93 12:11
وای عزیز دلم چقدر خوشگله با لیاسش کار خوبی کردی با لباس ازش عکس گرفتی چقدر ناناسه مسافرتتون هم خوش بگذره همیشه به تفریح
مامانى عسل
27 مرداد 93 22:31
دوست گلم تولدت مبارک و سفرها بى خطر. مهنا خانمى حسابى در حال گردش و مهمونى بودىا.کادوهاى قشنگت مبارکت باشه گلم
آیداکوچولو
28 مرداد 93 20:57
سلام مهنا جون چه خوب که همه چی بهت خوش گذشته من تا آخر 4 ماهگیم یه نفس گریه می کردم وبا همه غریبی میکردم(البته دل کوچولو درد میکرد)اصلا مامانم جرات جائی رفتن نداشت آفرین به شما که اینقدر خانومی ومامانی رو اذیت نمی کنیوخداروشکر که دل درد واز این ناراحتی ها نداری کادوهای خوشگلت هم مبارکت باشه ودست عزیزت هم درد نکنه
آیداکوچولو
28 مرداد 93 21:26
ببخشید خاله جون با تاخیر 13 روزه تولدتون مبارک باشه وهمیشه کنار مهنا وبابائی مهنا شاد وسلامت باشید
مامان آنیسا
29 مرداد 93 9:05
چه گوشواره های خوشکلی مبارکت باشه عزیز خاله
مامان شهناز
29 مرداد 93 9:11
سلام عزیزم. تولدت مبارک جالبه تولد منم 14 مرداده! ایشالا همیشه به شادی و عروسی و گردش براتون بگذره. ملوس مهنا رو ببوسش....
مامان صدیقه
29 مرداد 93 15:47
مبارک باشه عزیزم مهنا کوچولو چه کادوهای خوشکلی مبارک
حبه قند
31 مرداد 93 0:41
مبارک باشه خیلی ناز دخترمون . سفر ایشاله بهش خوش گذشته.
مامان خانمی
1 شهریور 93 11:01
سلام عزیزم راستش بابای سجاد دیگه نمیزاره تو وب بنویسم ولی من همیشه بهتون سر میزنم و از سجاد براتون میگم لطفا شما هم فراموشم نکن