مهنا زندگی مامان و بابامهنا زندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
مامانيماماني، تا این لحظه: 34 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره
باباييبابايي، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

مهنـــــا زندگـــ ـی مــامــان و بــابــا

اولین سفرمهناگلی بااتوبوس

چندروز بود توفکرم افتاده بود که یه سربریم ملایر و دیداری تازه کنیم ولی خوب بابایی موقعیتش رونداشت که ماروببره ازطرفیم دلم میخواست تاقبل ازعید حتما یه سر بریم بااتوبوس هم همش میترسیدم که شما اذیت بشی و سختت باشه دیگه دلو زدم به دریا وبه بابایی گفتم برامون بلیط اتوبوس بگیره جمعه ۱۴بهمن ساعت ۱۰صبح باهم دیگه اومدیم ترمینال و سواراتوبوس شدیم و این شد اولین سفر دونفره مامان و دخملی برات جالب بود و ازاتوبوس خوشت اومده بود طی مسیرم اصلا اذیت یابهانه گیری نکردی و توراه هم ازدیدن برفا ذوق میکردی ولی هم چنان حالت بده و سرمای بدی خوردی و شبا خیلی سرفه میکنی عزیزم دکتربردمت و داری دارو میخوری فعلا تاچندروز اینجا هستیم و میریم خونمون و عید باز میایم ا...
16 بهمن 1396

۴۴ماهگی

۴۴ماهه شدی گلم .برف و سرما توکشور شروع شده وشهرماهم یه کمی سرد شده ولی هنوز بارون نیومده خیلی دوست داری برف بازی کنی و ادم برفی درست کنی ولی خوب فعلا دسترسی به برف نداریم عزیزدلم این ماه حروف انگلیسی رو هم یاد گرفتی و باشعرواهنگ‌میخونیشون و ازرو نوشته تکرارشون میکنی هم چنان مغروری و زیاد باکسی خودمونی نمیشی جمعه گذشته رفتیم ابادان و برای شما یه میز تحریر خوشگل خریدیم که خیلی دوسش داری و روش میشینی و نقاشی میکشی کمترازدوماه دیگه ام عیده و کم کم میخوایم بریم خرید عید و این روزا حال و هوای قشنگی داره . دیروز رفتیم خانه بازی کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت ولی امروز باسرماخوردگی و صدای گرفته ازخواب بیدارشدی بهت دارو دادم انشالله زودی حالت بهتربش...
12 بهمن 1396

43ماهگی

L€¥L@: عشق کوچولوم ۴۳ماهه شدی ... این ماه اعداد انگلیسی رو باهات کارکردم و ماشالله بادوبار تکرار یادشون گرفتی کلی شعرخوشگلم بلدی ولی واسه همه کس نمیخونی یه کم خجالتی و درون گرا شدی بیشتر دوست داری باخودت وقت بگذرونی ... وقتی کسی برات هدیه ایی میخره بعدا یادت میاد میای و به من میگی مامانی ازش تشکر کن امتحانای بابایی شروع شدن و ماپارسال این موقع رفتیم خونه عزیز ولی امسال به خاطر کارامون موندیم خونه و بابایی میره تواتاق شما هم اصلا مزاحمش نمیشی ماشالله دختر فهمیده ایی هستی اتاقت تقریبا تکمیل شده و خیلی دوسش داری و همیشه مرتب نگهش میداری ...
25 دی 1396

یلدای ۹۶

سلام دختر خوشگلم ۲۹اذر ماه اثاث کشی کردیم و به یه خونه جدید اومدیم خونه خودمون رو اجاره دادیم تواین‌خونه شما اتاق داری و ازاین بابت خیلی خوشحالی ویه عالمه خاطره خوب روتواون خونه پشت سر گذاشتیم اولین خونه من و بابایی که باهم زندگیمونو شروع کردیم و شما به دنیا اومدی اولین خاطره هات همه تواون خونه بودن ولی دیگه برامون کوچیک بود عزیز جون برات یه قالیچه کیتی خریدن که خیلی دوسش داری .یلدا هم که عزیز و بابابزرگ مهمونمون بودن شما لباس پوشیدی و همش میگفتی بریم خونه یلدا اینم عکس شما شب یلدا چون مشغول اثاث کشی بودیم نشد زیاد تدارک ببینیم ...
5 دی 1396

۴۲ماهگی و تولد بابایی

سلام خانمی امروز تولد بابایی رو برگزارکردیم باهم دیگه اماده شدیم رفتیم کیک خریدیم و یه یادداشتم برای بابایی گذاشتیم که بیاد رستوران .سوپرایز شد و شما هم بابابایی شمع ها رو فوت کردی بعدم که غذای مورد علاقه شما پیتزارو خوردیم و اومدیم خونه تولدت مبارک بابایی مهربون 🤗...
13 آذر 1396

عکسهای جا مونده😁

دخترم امروز میخوام عکسای جامونده ازماهگردای قبلت روبزارم انشالله که تنبلی روکناربزارم ازاین به بعد به موقع وبلاگت رواپ کنم اول عکسای ۲۷ ۲۸ و ۲۹ماهگی عکسهای ۳۰ ۳۱ و۳۲ماهگی عکسهای ۳۴ و ۳۵ماهگی ۳۶ماهگی و تولدت ۳۷ و ۳۸ماهگی ...
13 آذر 1396

مسافرت شهریور۹۶

دخترنازم شهریور امسال رفتیم مسافرت شیراز و اصفهان کلی خوش گذشت شماهم که اروم و خوش مسافرت و خیلی یهویی تواصفهان محدثه کوچولو یکی ازدوستای وبلاگیت رو دیدیم که خیلی خوشحال و غافلگیر شدیم و الان حدود ۳سال هست که باهم دوستیم اینجاهم داشتی به ماهی ها غذا میدادی و کلی ذوق کردی ...
12 آذر 1396