روزای 9ماهگی و قبل از عید

سلام شیرین عسل مامان این پست رو خیلی وقته اماده کرده بودم ولی وقت نمیشد کاملش کنم عزیزم تو نه ماهگی دوتا دندونای بالات کامل شدن و خداروشکرزیاد اذیت نشدی ولی بعدازچندروزاسهال شدی و کم اشتها و ضعیف که دیدم بازم ازبالا صاحب دوتا مروارید دیگه شدی که این دوتا بیشتراذیتت کردوالان 6تا دندون خوشگل داری عشق مامان تو این ماه واضح کلمات مامان و بابا رومیگی و وقتی بابا ازسرکارمیاد تا صدای کلید رو تو درمیشنوی سریع به طرف درمیری و بابا بابا میگی و میری بغل باباییت و تا چنددقیقه حتی اجازه نمیدی بابات لباساش رو دربیاره هم چنان سعی میکنی سرپا وایسی و تمرین میکنی یاد گرفتی همه کشوها رو بازکنی و وقتی لباسی تو خونه میبینی سعی میکنی تنت کنی و عاشق خوردن کاغذ ودستمال کاغذی و کارتون هستی و هم چنین گوجه که یک بار بهت دادیم و الان ازترست جرات ندارم سر سفره بیارم آخه حساسیت زا هست و برات خوب نیست راستی تو این ماه گوشواره طلات رو برات انداختم ولی همون روزاول به دلیل سهل انگاری من وبابات گم شد حیف شد 

اخه مامان عزیز برات خریده بود و یادگاری بود فدای سرت گلم 

ازشیطونیا و شیرین کاریات هرپی بگم کمه بریم سراغ عکسای این ماهت 

گوشواره خوشگلت که گم شد

مهنا تو سبد اسباب بازیاش

وچندنمونه ازشیطونیای وروجک خانوم

جیگرطلا درحال کلاغ پر

ذرحال خوردن پاهاش

ویه عالمه شیطونی دیگه که دوربین پیشم نبوده ازت عکس بگیرم دوستت دارم قلب مامان