این روزهای من و مهنا
سلام گل خانومم فدات بشم امروز5بهمن ماهه و شماهفت ماه و بیست و سه روزه ای دخترشیطون من ماشالله ازصبح که بیدارمیشی همش درحال بازی و روزی 100بارکل خونه رو میچرخی و انرزی کم نمیاری ماشالله دیگه کامل رو پاهات وایمیستی و همین روزاس که راه بری همه میگن زود راه میوفتی تو رورویک که زیادنمیشینی و به تابتم زیادعلاقه نداری بعداز10دقیقه حوصلت سرمیره تو کل خونه اثردستهای خوشگل و کوچولوت پیداست و من روزی چندباردستمال به دست کل وسایل رو پاک میکنم ازپیشرفت های این ماهت اینکه دست دستی رویادگرفتی و تاصدای اهنگ میشنوی ذست میزنی و هروقت وارد آشپزخونه میشی ناحوداگاه شروع میکنی به دست زدن منم میخندم و بهت میگم مامانی مگه عروسی اومدی وجلوی اجاق گازمیشینی و با عکس خودت حرف میزنی
دستامو که جلوی دهنت میزاربم صدای آآآ درمیاری و این کارم بابایی یادت داده و خودتم دستای کوچولوت رو جلوی دهنت میگیری و تکرار میکنی و این برات یه عادت شده واینکه تا میبینی من و بابایی نشستیم به سمتمون میای و تو بغلمون میشینی معنی جمله هاروکامل میفهمی مثلا وقتی سمت بخاری یا تلویریون میری من میگم مهنا نرو بوف میشی سریع برمیگردی و وقتی ناراحت میشم درک میکنی موقع بیرون رفتنم تا میبینی من لباس پوشیدم دیگه طاقت نمیاری باید زود ازخونه بزنیم بیرون واما بقیه کارات به روایت تصویردرادامه:
استفاده بهینه مهنا ازرورویک
اینجام سوارتابی و منتظری تا زودتربیارمت بیرون
دالی بازی بامامانی موقع خوابیدن
درحال تماشای تلویزیون
وچندتا عکس یهویی
امروزتادیدی سبداسباب بازیات خالیه به کمکش بلندشدی وهلش میدادی و تو خونه باهاش حرکت کردی به همین دلیل میگم شاید تو این روزا بتونی راه بری دختر ریزه میزه ی من
واینم دستای بابایی و لبهای شما
اینجاکه خودت داری تکرار میکنی و کلی بامزه میشی
ودرآخرخوشگل خانوم تو خواب ناز
قربونت برم که این قدنازخوابیدی